مهراد جون مهراد جون ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

خاطرات مامانی و مهراد

خاطرات نوروز 93 با مهرادی

سلام پسربابایی دیگه داریم به پایان تعطیلات نوروز می رسیم وباز دوباره کارو درس و بدو بدو کردن شروع میشه!!! تو تعطیلات امسال به من که خیلی پیش شما گل پسرو مامانی خوش گذشت امیدوارم برا شما هم همینطور باشه... کلی باهم بازی کردیم مهمونی رفتیم تو آتیش پاره هم هرجامی رفتیم کلی شلوغ کاری می کردی من و مامان هم همش مواظب شما بودیم که دسته گل آب ندی!!! خونه دوست های بابا هم که میرفتیم و بچه کوچیک داشتن باهاشون کلی بازی می کردی خلاصه امسال عیدبه من که کنار گل پسرم و همسر عزیزم خیلی خوش گذشت مهراد جون ان شاا... همیشه شاد و سر بلند باشی ...
15 فروردين 1393

13به در

مهراد بابا سلام  13 به در امسال کنار شما ی حال دیگه ای داشت رفته بودیم باغ حسن عمو(عمو مامان) کلی خوش گذشت و بازی و تفریح کردیم شما هم که مطابق معمول همه تحویلت میگرفتن و همش باهات بازی میکردن شما هم که بابا قربونت بشه کلی تو طبیعت حال کردی هوا هم خدا رو شکر خوب بود البته ی کوچولو بارون اومد که زودی قطع شد  با لیلا خاله و مهدیه خاله کلی قدم زدی بازی کردی و عکس یادگاری گرفتی ...      این دومین 13 به دری بود که کنار همدیگه هستیم البته پارسال که آقا مهراد کوچیک بود و ما جایی نرفتیم ولی امسال تلافی کردیم مهرادی 13 به درت مبارک باشه بابایی    ...
15 فروردين 1393

مروارید آرام

  مهراد گلم پسر نازم سلام دو روز پیش نهار خونه عمه فریبا مهمون بودیم باباامیر  داشت لوستر عمه فریبارو تعمیر میکرد منم داشتم برای آقا پسرم شعر میخوندم با گل پسرم بازی میکردم دندوناتو نگاه میکردم که یه دفعه دیدم دندون پایین سمت چپ زده بیرون فکرکنم 3روزی بوده دراومده بود که من دیدم انقدر خوشحال شدم با صدای بلند سه چهار بار باباامیرو صدا کردم بابایی گفت چی شده گفتم یه دندونه مهراد دراومده خلاصه خیلی خوشحال شدم چون مهرادم از اذیت یه دندونش راحت میشه عزیزدلم دوستت دارم فراووووون ...
9 فروردين 1393

سال تحویل

پسرگلم سلام عزیزم دومین بهار زندگیت مبارک انشالله صدمین بهار زندگیت باشه. مهراد نازم پسرم امروز سومین روز فروردینه و من خاطره این چندروزو برات یادگاری مینویسم. پنج شنبه ساعت هشت و بیست دقیقه شب تحویل سال  1393 بود برای اولین بار سال تحویل خونه آقاجون بودیم و کنار مامان جون و خاله مهدیه و خاله لیلا و دایی رضا. پارسال سال تحویل مهراد 28روزه ما گریه میکرد و امسال موقع سال تحویل بازی میکردی انشالله که همه سال بازی و شادی کنی. بعد از تحویل سال و روبوسی و تبریک سال جدید اولین عیدیتو که یه جفت کفش بود از مهدیه خاله گرفتی و دومین عیدی سال جدیدو از آقاجون گرفتی.بعدش شام خوردیم و ساعت 10شب به خونه پدر جون رفتیم و اونجا هم همه تحویلت می...
3 فروردين 1393

مهراد و هفت سین

   در شکفتن جشن نوروز برايت در همه ي سال سر سبزي جاودان و شادي انديشه اي پويا و آزادي و برخورداري از همه نعمتهاي خدادادي آرزومندم . سال نوتون مبارک باشه بفرمایید سیب مامانی و بابا جونم عیدتون مبارک سال توپی داشته باشین همگی ...
2 فروردين 1393

عکسهای جامونده

علاقه مهراد کوچولو به جاروبرقی   خب چی کنم برام جالبه اولا ازش میترسیدم الان بلندت میکنم جاروبرقی فسقلی اینم از این کاری نداشت   اینم روزایی که دندونات اذیت میکنن و بابایی رو تاب میخوابونه خواب رو تاب باحاله هم تاب میخوری هم میخوابی خوابم عمیق شده مامانی منو بذار توجام خوب بخوابی عزیزم مهراد پرواز می کند چکش بازی خوبه خسته نباشی آقامهراد الهی فدای چشمای نازت بشه مامان مامان نگو خجالت میکشم عکسهای که باباامیر بعد از حموم ازت گرفته: بابا این جوری خوبه باب...
28 اسفند 1392