مهراد جون مهراد جون ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

خاطرات مامانی و مهراد

11 ماهگی پسرگلم

مهرادم الان چند هفته ای هست دندونات اذیتت می کنن و بعضی شبا با گریه بیدار میشی نمونش دیشب بود که ساعت 1:30 خوابیدی منم تا اومدم بخوابم ساعت 2:10 با گریه بیدار شدی اولش فکر کردم گرسنه هستی ولی شیر نخوردی گذاشتم رو پاهام برات لالایی خوندم بازم گریه می کردی چشمای نازت بسته بودن یعنی خوابت می اومد خلاصه باباجون بلند شد شمارو بغل کرد و چرخوند تا خوابیدی. انشالله دندونات زود در بیان و عزیزمو اذیت نکنن. بابایی خیلی خیلی رو شما حساسه و رو لباست رو خوردنت و ... اگه لباست یه کوچولو خیس باشه باید عوض کنم اگه غذا نخوری نگران و ناراحت می شه بخواهیم بریم بیرون خیلی به شما لباس می پوشونه از بس که دوستت داریم و دوست نداریم مهراد جون سرما بخوره. ...
18 اسفند 1392

دلتنگی عمه فریبا

سلام عزیز دل عمه الان که دارم این مطلب را برات می نویسم سر کار هستم چند روز است که ندیدمت و دلم به اندازه تمام دینا برات تنگ شده چند دقیقه پیش آرمین جون زنگ زده بود و می گفت که مامان قرار بود ما امروز از مدرسه به خونه مریم جون بریم و مهراد را ببینم ولی یادمون رفت می شه از سرکار اومدی بریم خونشون آرمین جون و پویان جون تورو خیلی خیلی دوست دارن گاهی پویان جون یک کوچولو به شما حس......میکنه که میبینه همه تحویلت می گیرن چون قبل از شما گل سرسبد خونه پدرجون ایشون بودن . شاید امروز بیام و شما را ببینم .فقط میگم خیلی دوستت داریم و می بوسیمت .   ...
18 اسفند 1392

بازی با دوستم

خوشگل خاله اینم عکسایی از بازیت با آراد کوچولو یکم با هم بازی میکردین و یکم سر اسباب بازی دعواتون میشد . یکبار هم از آراد ترسیدی و عقب نشینی کردی بغل مامان جون    و ی دفعه هم تند تند چهاردست و پا رفتی سمت آراد که ترسید و پرید بغل مامانیش خلاصه جالب بود   باب اسفنجی: له شدم از دست شما دو تااااااا   به به چقدر خوشمزززس آراد جون بفرما پرتقال     هیس داریم فکر میکنیم ...
18 اسفند 1392

روزای تنهایی بابایی

سلام به پسر گلم آقا مهراد الان که بابایی داره برات مطلب می نویسه شما به همراه مامان مریم خونه آقاجون هستید و منم خونه موندم و دارم درس می خونم آخه امتحان دارم و سر کار هم کلی وقتم رو میگیره وقت زیادی ندارم برا همین هم مامانی شما رو که ماشاا.. آتیش پاره شدی رو  می بره اونجا تا من بتونم درس بخونم ان شاا... امتحانات که تموم شد بابایی براتون جبران می کنه از خدا میخوام هر جا که هستید شاد و سر بلند باشید . ...
18 اسفند 1392

بدون عنوان

سلام به آقا مهراد ختم پسرای خوشگل دنیا امروز عمه فرزانه با دوتا دخترای خوشگلش می خوان بیان تا شما را ببینن چون دلشون برای شما خیلی تنگ شده عمه فرزان چون تهران زندگی می کنه شما را کمتر از من می بینه و هروقت قزوین بیاد حتما باید شما زیارت کنه شاید ماهم با آرمین جون و پویان جون اومدیم . داشتم وبلاگ را نگاه می کردم دیدم بابایی امیر یه عکس خیلی خوشگل از قدیما گذشته که با عزیز جون و پدرجون مشهد انداخته بودیم خیلی دلم گرفت که دیدیم این همه برزگ شدیم و الان همه بچه های توی اون عکس دارن بچه های خودشان را بزرگ می کنن و به مشهد می برن . مهراد جون عمر خیلی زود می گذره سعی کن از همه لحظه های زندگی کنار بابا جون و مامان جونت لذت ببری چون توی یه چش...
18 اسفند 1392

سه چرخه مهرادی

سلام عززززززیز خاله مااشالا خیلی ناز و شیطون شدی دیشب مریم مامانی و دایی رضا سه چرختو اوردن خیلی خوشت اومد کلی ذوق می کردی تا شب سوارش شدی اصلا دوس نداشتی بیای پایین وقتی سه چرخه رو نگه میداشتیم ها ها میکردی به ما میفهموندی که راه ببریمش تا ساعت یک شب که خیلی خوابت میومد بازم روش سوار بودی و همون جا خوابت برد اومدم بلندت کنم بذار سر جات دستگیره ها رو سفت گرفته بودی من و مامان مریم کلی خندیدیم به این صحنه اینم عکسایی که دیشب ازت گرفتم لیلا خاله هم برا خندوندنت تمام تلاششو کرد که جا داره بهش خسته نباشید بگیم چون کلی انرژی گذاشت   ببینید چه خوشگل تک چرخ زدم بگید ماااشااااالا ا راستی این ...
18 اسفند 1392

مروارید سرسخت

مهرادم دیگه کم کم به اولین تولدت نزدیک میشیم پارسال این موقع ها باباجون روزشماری به دنیا اومدنت رو میکرد امسال روزشماری تولد 1 سالگی گل پسرو می کنیم. 36 روز مونده پسرم 1ساله بشه و جشن تولد یه سالگیشو بگیریم.خیلی خوشحالم عزیزم که خدا پسرگلی به من و بابا هدیه داده واقعا خدایا ممنونم. این روزها خیلی دندونات اذیت میکنن و شبها اصلا خوب نمیخوابی و من و بابایی هم همراه شما بدخوابیم. خونه مامان جون که باشیم من و مامان جون با شما بیداریم. هنوزم خیلی زحمت شمارو میکشه و خیلی خیلی دوستت داره.یه سره تو خواب تکون تکون میخوری و نق نق میکنی انشالله اولین مروارید بالا دربیاد بقیه هم راحتر در بیان خیلی طول کشید تا دندونای بالا دربیان به هرکس که میگم...
18 اسفند 1392