دلتنگی عمه فریبا
سلام عزیز دل عمه الان که دارم این مطلب را برات می نویسم سر کار هستم چند روز است که ندیدمت و دلم به اندازه تمام دینا برات تنگ شده چند دقیقه پیش آرمین جون زنگ زده بود و می گفت که مامان قرار بود ما امروز از مدرسه به خونه مریم جون بریم و مهراد را ببینم ولی یادمون رفت می شه از سرکار اومدی بریم خونشون آرمین جون و پویان جون تورو خیلی خیلی دوست دارن گاهی پویان جون یک کوچولو به شما حس......میکنه که میبینه همه تحویلت می گیرن چون قبل از شما گل سرسبد خونه پدرجون ایشون بودن .
شاید امروز بیام و شما را ببینم .فقط میگم خیلی دوستت داریم و می بوسیمت.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی