11 ماهگی پسرگلم
مهرادم الان چند هفته ای هست دندونات اذیتت می کنن و بعضی شبا با گریه بیدار میشی نمونش دیشب بود که ساعت 1:30 خوابیدی منم تا اومدم بخوابم ساعت 2:10 با گریه بیدار شدی اولش فکر کردم گرسنه هستی ولی شیر نخوردی گذاشتم رو پاهام برات لالایی خوندم بازم گریه می کردی چشمای نازت بسته بودن یعنی خوابت می اومد خلاصه باباجون بلند شد شمارو بغل کرد و چرخوند تا خوابیدی. انشالله دندونات زود در بیان و عزیزمو اذیت نکنن.
بابایی خیلی خیلی رو شما حساسه و رو لباست رو خوردنت و ... اگه لباست یه کوچولو خیس باشه باید عوض کنم اگه غذا نخوری نگران و ناراحت می شه بخواهیم بریم بیرون خیلی به شما لباس می پوشونه از بس که دوستت داریم و دوست نداریم مهراد جون سرما بخوره.
بگذریم تو یازدهمین ماه زندگیت یاد گرفتی چه طوری به تنهایی بری بالای مبل و تخت و خودت بیای پایین خیلی شیرینه دیدن این کارات برای اولین بار دستاتو میذاری رو مبل و خودتو می کشی بالا و پایین اومدنی اول پاهای نازتو میذاری بعد که پاهات رسید زمین خودتو می اندازی پایین وقتی این کارتو می بینم خدارو به خاطر بچه سالمی که داده خیلی خیلی شکر میکنم. این روزا میتونی چند قدم کوچیک راه بری البته خیلی تشویق میکنم بعضی موقع تنبلی میکنی ولی سرحال بودنی راه میایی و من و بابا خیلی خوشحال میشیم.از کارتون باب اسفنجی خیلی خوشت میاد مخصوصا شعر اولش که شروع میشه دس دسی میکنی و هرجوری باشه نگاش میکنی منم اگه غذا بذم و نخوری کارتونشو برات میذارم تا شما نگاه میکنی بهت غذا میدم و میخوری یا پوشک کردنی اگه بخوای بلند شی و نذاری باز کارتون باب اسفنجی رو که برات بذارم نگاه میکنی و من پوشکت میکنم خلاصه با کارتون باب جور جور هستی .
یه سری عکس از شیطونی های مهراد گرفتم:
اینجا می گفتی دد دد دد
شیطونی های مهراد گلم
میزم خوشمزه هست خبر نداشتم
مامانی بیا اینجا خوش میگذره