مهراد جون مهراد جون ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

خاطرات مامانی و مهراد

یه روز بهاری با بابا امیر

امروز پنج شنبه  ۱۲ اردیبهشت بود و مهراد و بابایی با هم خونه بودن و باهم رفته بودن برای مهراد لباس ورزشی و کفش ورزشی خریده بودن بعدش رفته بودن پارک مهراد حسابی با دوچرخه و توپش مشغول بوده و خوش گذرونده بود. این عکس ها رو هم بابا امیر گرفته بود گفتم سریع بزارم تو وبلاگت تا یادم نرفته. مهراد فوتبالیست گل پسرم با لباس های جدیدش😘😘 ...
12 ارديبهشت 1398

پیش دبستانی مهرادم

سلام وای اصلا نمیدونم چی بنوسیم بعد از 3 سال نمیدونم از کجا شروع کنم. امروز پنج شنبه 13 دی ماه یکی از سردترین روزهای زمستان 97 هست و برف داره میباره. الان تو شرکت هستم مهراد گلم پیش مامان جونه. نفس مامان امسال مدرسه میره فکر میکردم یi ماهی گریه کنی تا عادت کنی ولی خداروشکر خوب کنار اومدی فقط شبها موقع خواب منو بغل میکردی میگفتی مامان من تو رو مدرسه نمیبینم دلم تنگ میشه منم میگفتم پسرم همش 3 ساعته و همه بچه ها مامانشون رو نمیبینن و ... ولی باز میگفتی یه بار گفتم خب خودت چه راهکاری پیشنهاد میدی؟ گفتی زنگ تفریح ها بیا پیشم گفتم باشه یه بار اومدم دیگه گفتم مدیرتون اجازه نمیده. خلاصه کم کم عادت کردی قبل از مدرسه هم تو سن...
13 دی 1397

جشن سه سالگی مهراد عزیز

سلام پسرگلم. تولدت مبارک انشاله تنت همیشه سالم لبت خندون باشه. گل زندگی مامان و بابا یک سال بزرگتر شدی . عشق مامان و بابا تولد امسال فقط خانواده آقاجون و خانواده پدر جون به صرف شام و جشن تولد دعوت کردیم. خداروشکر همه بودن جز دایی امید و همسرش. به شما پسرگلم خیلی خوش گذشت از وقتی باباامیر کیکتو آورد گذاشتیم یخچال همش میرفتی سمت یخچال در یخچالو باز میکردی انگشت میزدی به کیکت و میخوردی همه بهت میخندیدن ازت میپرسیدن خوشمزه اس تو هم می گفتی اره. نوش جونت عشق مامان و بابا. اما کادو های تولدت : باباجونی و خانواده آقاجون چند هفته قبل از تولدت برات ماشین شارژی خریده بودن. پدر جون و عزیز یه بلوز خوشگل خریده بودن .عمه فریبا ماشین کنترلی ...
5 اسفند 1394

مسافرت مشهد

سلام به عزیز دلم مهراد. بالاخره بعد از 6 ماه تونستم برای پسرم مطلب بذارم. از کجا شروع کنم اولش خاطره مسافرت مشهد مینویسم گل پسرم تو سن  دو سال و نیم برای اولین بار پابوس امام رضا رفتیم اولش که سوار قطار شدیم خاطرات این چند روزو تو گوشیم نوشتم تا سر فرصت مناسب تو وبلاگت بذارم: ساعت ۱۲ شب قطار حرکت کرد به سمت مشهد مقدس بعد از ۶ سال دوباره قسمت شد بریم زیارت البته این بار با اقا مهراد گل که اولین بارش بود میرفت مشهد. یه مسافرت ۶ نفره با اقاجون و مامان جون و خاله مهدیه.شنبه ساعت ۳ رسیدیم مشهد همگی خسته سوار ماشین شدیم رفتیم یه سوییت گرفتیم و استراحت و .... شب بعد از شام رفتیم حرم امام رضا(ع) مهراد که خیلی خوشش میومد از این ور به اون...
11 آبان 1394

جوجه کوچولوی ما

عزیزدلم سلام .آخه مهراد جان تو چقدر دوست داری باهات بازی کنیم عاشق کلید و ماشین و توپ هستی موقع خواب کلید به دست میخوابی بعضی وقتا بابایی بخواد بیدارت کنه میگه مهراد کلید تو خوابالو چشمای نازتو باز میکنی و کلید میخوای فدات بشم که آتیش پاره شدی حسابی شیطون و شلوغ کار شدی تو روزای بهار که هوا خوبه همش دوست داری بریم بیرون و پارک تو خونه نمی مونی. برنامه کوتاه کردن موهای مهرادم داستانی شده دو هفته ای میشه باباامیر با مهراد صحبت میکنه که راضی شده موهاشو کوتاه کنه مهرادم میاد پیش مامان میگه مامان (اقا ،مو) یعنی برم موهامو اقا کوتاه کنه منم میگم باشه برو خلاصه دیروز با بابا رفتی ارایشگاه طبق معمول گریه کرده بودی و نذاشته بودی ارایشگر موهاتو...
9 ارديبهشت 1394

جشن تولد پسر گلمون مهراد

مهرادم سلام پسرم خیلی وقته نتونستم به وبلاگت سر بزنم و مطلب بذارم حسابی شیطون و شیرین شدی و قشنگ ترین لحظات عمرم بازی کردن و سپری کردن با توست. چند روز پیش داشتیم با هم بازی میکردیم وزنه چوبی(مامان جون برات خریده) رو کوبیدی رو میز عسلی شیشه ای، بهت گفتم مهراد نزن میشکنه بابا پول نداره بخره تو با اون زبون شیرین بچگیت گفتی مه بو بابا میژ (یعنی از مهدیه خاله پول میگیریم میدیم بابا میز میخره) الهی مامان فدات شه که اینقدر میفهمی با بابا کلی خندیدیم نفسم دوستت داریم فراووووووووون                            &n...
25 فروردين 1394

مهرااد شیطون و ناز

ســــــــــلام خوشگل خاله ماشالا خیــــلی شیرین زبون و شیـــــطون شدی، کارات خیــلی بامزن هنوزم عاشـــق قایم باشک بازی هستی ما میتونیم با این بازی حواستو پرت کنیــــم بازی و سرگرمی جدیدی که عاشقش شدیو ساعتها هم بازی میکنی خسته نمیشی بازی با راکتای تنیسه !! جالب اینکه مارو میبری برا بازی دو تا راکتم دست خودت میگیری!! فقط پوست راکتارو میکنی همه راکتای دایی رضارو داغون کردی شاید در آینده تنیسور شدی مهراد نازم اصلا دوس نداری ما تلویزیون تماشا کنیم موقـــع تماشای تلویزیون شیـــطون تر میشی و با روشهای مختلف میخوای حواس مارو از تی وی پرت کنی موقع بازی دوس داری نگات کنیم و تشویقت کنیم خیــــلی ذوق میکنی و ...
19 فروردين 1394

بیست و دومین ماهگرد

عزیزدلم بیست و دومین ماهگردت مبارک پسرگلم مهراد جان امروز دومین روز فصل زمستونه و هوا بارونی و سرد بود. جناب عالی هم دو روزی میشه سرما خوردی مامان فدای پسر گلش بشه که بزرگتر شده و شیطون تر و بعضی مواقع حرف گوش کن میشه بعضی وقتا خیلی خیلی شیطون میشه. مامانو اذیت میکنی. خداروشکر که پسرم ماهه خیلی خیلی دوستت دارم عزیزدل مامان. بزرگترین نعمت زندگی من و باباامیر هستی. شب یلدا امسال خاطره شد برامون. قرار گذاشته بودیم هممون (خانواده اقاجون و امید دایی و همسرش و بچه های عمو حسن که ازدواج کردن، بیست نفر بودیم) بریم خونه عمو حسن(عمو بزرگ مامان) گفتیم هرچه قدر جمعیتمون بیشتر باشه بهمون بیشتر خوش میگذره . ساعت ۵/۳۰ راه افتادیم ولی متاسفا...
2 دی 1393