مهراد جون مهراد جون ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

خاطرات مامانی و مهراد

بیست و دومین ماهگرد

1393/10/2 23:31
نویسنده : مامان مریم
1,122 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزدلم بیست و دومین ماهگردت مبارک

پسرگلم مهراد جان امروز دومین روز فصل زمستونه و هوا بارونی و سرد بود. جناب عالی هم دو روزی میشه سرما خوردی مامان فدای پسر گلش بشه که بزرگتر شده و شیطون تر و بعضی مواقع حرف گوش کن میشه بعضی وقتا خیلی خیلی شیطون میشه. مامانو اذیت میکنی. خداروشکر که پسرم ماهه خیلی خیلی دوستت دارم عزیزدل مامان. بزرگترین نعمت زندگی من و باباامیر هستی.

شب یلدا امسال خاطره شد برامون. قرار گذاشته بودیم هممون (خانواده اقاجون و امید دایی و همسرش و بچه های عمو حسن که ازدواج کردن، بیست نفر بودیم) بریم خونه عمو حسن(عمو بزرگ مامان) گفتیم هرچه قدر جمعیتمون بیشتر باشه بهمون بیشتر خوش میگذره . ساعت ۵/۳۰ راه افتادیم ولی متاسفانه بعد از ۲۰ دقیقه ماشین خراب شد و دو ساعتی بیرون موندیم  و زنگ زدیم دایی رضا اومد و ....

اما یکم از ویژیگی هات بگم: با خاله مهدیه خیلی خیلی رفیقی و خیلی دوستش داری اخه هرچه قدر که تو بخوای باهات  بازی میکنه و کل وقتشو با تو میگذره و خیلی دوستت داره. اصلا دلش نمیاد تورو ناراحت کنه. اما دایی رضا و خاله لیلارو هم دوست داری ولی چون بیشتر  سرکار هستن با خاله مهدیه خیلی شادی. از  دایی امیدم خیلی حساب میبری و هرچی بگه گوش میکنی. 

خونه پدر جونم که میریم چون کسی نیست باهات بازی کنه همش دوست داری خونه رو به هم بریزی و عزیزو ناراحت میکنی. پدر جون خیلی دوستت داره وقتی کاری میکنی هیچی نمیگه. البته گفتنم فایده نداره چون جنابعالی شیطونیتو میکنی.

خونه خودمون خیلی بهتری یعنی اذیتت کمتره و حرف گوش کن تری ، هرچی دوست داری میری یخچال برمیداری میدی مامان بهت میده. بازی  میخوای از کمد اسباب بازیتو برمیداری و بیشترم سی دی خاله ستاره تولدت مبارکو  میگی برات میذارم نگاه میکنی. خلاصه تو خونه راحت تر هستم بمونم تا اینکه جایی بریم .

راستی از پوشک کامل گرفتم یعنی پسرم از پوشک برای همیشه خداحافظی کرد. از تابستون شروع کرده بود پروسه ترک پوشکو و فقط شبا پوشکت میکردم که یه ماه پیش بود ساعت ۱۲/۳۰ یادم افتاد پوشک نداری به بابا گفتم ای وای اامیر پوشک مهراد تموم شده بابا هم گفت عیبی نداره بذار بخوابه دو سه بار میبریم دستشویی که خوابیدیم ساعت ۷ بیدار شدم نگاه کردم جات خشکه تو خواب بغلت کردم بردمت دستشویی گفتم مهراد جان جیش کن که شما بیدار شدی و گریه کردی و جیش نکردی اوردم تو جات یک ساعت خوابت پرید و ... خلاصه همین باعث شد دیگه پوشکت نکنم اخه ماشاا.. پسرم بزرگ شده تو جاش جیش نمیکنه. خداروشکر این مهارتم یاد گرفتی

دو سه ماهی میشه دندونای آسیابت دراومدن و ۱۶ دندونه شدی

مثل دایی میشینی

مهراد شکمو

پسندها (1)

نظرات (2)

سمیرا
1 بهمن 93 22:45
سلام به مامان مهراد من تقریبا هر روز به وبلاگ مهراد گل سر میزنم اما مث اینکه شما دیگه زیاد حوصله ات نمیشه به وبلاگش برسی ها
مامان مریم
پاسخ
سلام خاله خوبی؟ عزیزم نت نداشتم نمیشد مطلب بذارم ممنون از لطفت
ماماارمیتا
2 اسفند 93 7:32
روز تولد تو ، روز نگاه باران / بر شوره زار تشنه ، بر این دل بیابان روز تولد تو ، گویی پر از خیال است / یاس و کبوتر و باد ، در حیرت تو خواب است تولدت مبارک عزیزم