مهراد جون مهراد جون ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

خاطرات مامانی و مهراد

جشن تولد یک سالگی

1392/12/18 13:20
نویسنده : مامان مریم
993 بازدید
اشتراک گذاری

 

پسرگلم مهراد جون تولدت مبارک عزیزم انشالله همیشه شاد و سالم باشی نمیگم این یک سال زود گذشت چون پر از شیرینی و سختی بود شیرینیاش به خاطر بزرگ شدنت، خندیدنت، راه رفتنت و .... سختیاش به خاطر مریض شدنت، شب بیدارها، دلدرد اول به دنیا اومدنت و ..... من و باباامیر این سالی که گذشت رو خیلی متفاوت تر از سالهای دیگه گذروندیم تو زندگی مارو شیرین کردی عزیزم البته بعضی وقتا هم سر شما بحثمون میشه مثلا بابایی میگه لباس مهرادو زیاد کن یا خوابش میاد و ..... یکم هم از خصوصیات اخلاقی آقا مهراد بگم اصلا دوست نداری چیزی مرتب باشه هرچیزی رو که مرتب و منظم سرجاش باشه با دستت پخشش میکنی. خوابت تقریبا منظم شده شب ساعت 12 یا 1 میخوابی چند بارم بیدار میشی شیر میخوری میخوابی ساعت 11 صبح بیدار میشی بعدازظهرم ساعت 4 تا 6میخوابی البته الان چون دندون درمیاری خوابت راحت نیست همش تکون میخوری گریه میکنی بغلت میکنم تا بخوابی خوابت عمیق شد میذارم زمین.ناراحت تلویزیون زیاد دوست نداری فقط تبلیغاتو دوست داری یکمم کارتون باب اسفنجی.آب بازی خیلی دوست داری حموم کردنو خیلی دوست داری باباکه حموم میره من لباساتو درمیارم میبرم بدمت بغل بابا خیلی خیلی خوشحال میشی و میپری بغل باباجون تو حموم هم اصلا صدات درنمیاد.لبخند بیرون رفتن و گشتن و پارک خیلی دوست داری امروز باباجون شماروبرد پارک اومدی چقدر سرحال شدی.لبخندماچ

 

 

 

این چند روز  من و بابا امیر سرمون خیلی شلوغ بود جشن تولدتو 1روز زود گرفتیم به خاطر اینکه جمعه ها خانواده ها دوست دارن استراحت کنن ما هم پنج شنبه جشن تولد گرفتیم 28 نفر مهمون داشتیم از صبح ساعت 10 صبح مامان جون و خاله مهدیه و خاله لیلا اومدن کمک کردن تا جشن عزیزدلم خوب برگزار شه و کم و کسری نداشته باشه اول از همه سالن پذیرایی رو تزئین کردیم مامان جونم دستش درد نکنه زحمت آشپزی رو کشید من خیلی استرس داشتم ولی با کمک باباامیر و مامان جون و خاله لیلا و خاله مهدیه همه چیز به موقع آماده شدلبخند

جشن تولد عزیزم ساعت 3 شروع میشد کم کم مهمونا اومدن و از حال شما بگم که حوصله شلوغی نداری و سر و صدا اذیتت میکنه چون بغلت میکردن خسته میشی و 2 بار عمه فریبا شمارو خوابوند تا حوصلت سر جاش بیاد راستی عمه برای تولدت رقص نور آورده بود تا جشنت قشنگ بشه ساعت 7 هم پدرجون و آقاجون و دایی رضا و عموعلی و .... اومدن بعد از عکس یادگاری انداختن با آقا مهراد و خوردن کیک و ...... ساعت 11 همه مهمونا رفتن خدا روشکر همه چیز خوب بود انشالله با باباجون تولد 2سالگیتو بگیریم. چند تا عکس یادگاری میذارم تو وبلاگت:


اینم کیک خوشمزه و خوشگل آقا مهراد:

 

 

 

فدای نگاه مهربونتماچ

 

 

 مهمون کوچولوهای مهراد جون از راست به چپ:

پرنیا، مائده، پویان، ارمین، علیرضا، محمد، مبینا

بابا امیر دوستت دارمماچ

مهراد بغل دایی رضا و آقاجون

پدرجون و عمو علی و عمو بهزاد

کادو های تولد آقا مهراد:

 

 

پلاک و زنجیر کادوی خانواده آقا جون

بلوز و شلوار کادوی پدرجون و عزیز

ماشین آتش نشانی کادو عمه فریبا

چراغ خواب شلمن کادو عموعباس

شلوار پیشبندی کادو عموبرات عموی مامان

سکه پارسیان کادو خاله نازی خاله مامان

 

بلوز و شلوار کادوی مائده کوچولو نوه عمو مامان

ماشین کادوی سحر دخترعموی مامان

وای چقدر کادوهای قشنگ مرسی چقدر تولد خوبهچشمک

 

عمواکبر دوست بابا امیرم 50 هزار تومن پول کادو داده بود عمو بهروز هم 10  هزار تومن پول داده خلاصه اینم یه روز به یاد موندنی بود امیدوارم بتونم مامان خوبی برای آقا مهراد باشم. خدایا ممنونم به خاطر مهراد    

 

 

پسندها (1)

نظرات (1)

مهدیه
7 اسفند 92 19:59
سلام مریم عزیزم امیدوارم که همیشه شاد و سرحال باشین و مهراد در سلامت و شاد و شنگول بزرگ شه و روز به روز هم سرحالتر باشه و خوابشم تنظیم بشه آبجی نازم خیلیییی دووست دارم