مهراد جون مهراد جون ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

خاطرات مامانی و مهراد

عید مبعث و دهمین مروارید

1393/3/7 14:02
نویسنده : مامان مریم
376 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مهراد عزیز. امروز ۵خرداد ۹۳ بود از همون اول که بیدار شدی گل پسر مامان شیطونیاتو شروع کردی. داشتم برات فرنی اماده میکردم طبق معمول همیشه در بالکنو باز کردم تا تو یکم هوا بخوری و حال و هوات عوض شه غذاتو دادم و ... تا اینکه بابا امیرساعت ۳:۳۰ از سرکار اومد و براش هندونه اوردم تو هم با باباجون هندونه خوردی خیلی هندونه دوست داری خلاصه بابا خوابید منم اومدم شمارو بخوابونم ولی امروز تو خواب میان روزت خیلی اذیت کردی اخرش ساعت ۵ خوابیدی ولی یه ساعت ببشتر نخوابیدی خواب آلود مهراد که خوابید لباسایی که رو چوب رخت تو بالکن بودو جمع کردم داشتم تا میکردم دیدم یه بلوز شورت که تازه برات خریده بودم بلوزش نیست تازه اون موقع فهمیدم که اقا مهراد فسقل بلوزشو از بالکن پایین انداخته نگاه کردم خبری نبود اولش ناراحت شدم از کارت عصبانی شدمغمناکشاکی چون یه بار بیشتر نپوشیده بودی ولی بعدش گفتم فدای سرش بچه است دیگه

بابایی که از خواب بیدار شد بهش گفتم مهراد لباسشو انداخته پایین نیستش بابا گفت یه پراید پایین خونه ما پارک کرده لباسش تو ماشین بود منم از پنجره که نگاه کردم دیدم اره تو ماشینه تعجب کردم خلاصه تیشرت مهرادم پیدا شد اینم یه خاطره دیگه از شیطونی مهراد . عصرم با بابا رفتیم برای مهراد کوچولو لباس مهمونی خریدیم اخه هفته بعد عروسی پسرعموی باباامیره مهراد مامان باید خوش تیپ باشه دیگه. اینم مهراد با لباس جدیدش:

مبارکت باشه عزیزم

فردا هم عید مبعث این عیدو به همه تبریک میگم. عیدتون مبارک

راستی دهمین دندون نازت جوونه زده دندون بالا سمت چپ دندون چهارم   مبارک باشه عزیزم

پسندها (3)

نظرات (0)