مهمون کوچولو
سلام مهراد عزیزم
دو روزی با مامان مریم خونه ما مهمون بودین به خاطر شبکاری بابا امیر، با اینکه بعد از ظهر رفتین ولی جات تو خونمون خیلی خالیه و دلمون برات یه ذره شده. امشب با مهدیه خاله و رضا دایی از شیرین کاریات می گفتیمو می خندیم. مثلا دوس نداری کسی بخابه و ببینی کسی خابه می ری چشماشو با دستت باز می کنی و صورت ماهتو می چسبونی به صورتش و می خندی تا طرف بی خیال شه و آقا مهراد دس از سرش برداره، تو هر اتاقی که می ری اول سراغ یه سری وسیله های ثابت می ری مثلا تو اتاق خواب سراغ سیم مودم و از پریز می کشیش تو آشپزخونه سراغ دکمه های فر بعدشم دکمه های ماشین لباسشویی تو پذیرایی هم با ضبط بازی می کنی شیطون و تو دل برو شدی حسابی راستی ماشین سواری هم خیلی دوس داری پشت فرمون می شینی بهت می گیم دنده رو عوض کن دستتو می بری رو دنده و تکونش می دی، یا بوق بزن با انگشت اشارت فشار می یاری رو بوق خاله فدای انگشتت شه ایشاله زودی بزرگ میشی و می تونی یه انگشیتی هم بوق بزنی