مهراد جون مهراد جون ، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

خاطرات مامانی و مهراد

مهراد نازم

خوشگل خاله از خدا میخوام همه کوچولوها همیشه سلامت و خوشحال باشن همه بچه ها معصومن و وقتی مریض میشن به معصومیتشون اضافه میشه اونوقته که دل آدم کباب میشه چند روزی حالت خوب نبود و کلا میل به غذا نداشتی و وقتی مامان مریم بزور یکم بهت غذا میداد بالا میوردی و...سریع هم لاغر شدی و مامانی گریه کرد که مامان جون دلداریش داد تا یکم آروم شد چون اصلا طاقت ناراحتی تورو نداره وقتی بردنت پیش دکتر حبیبی گفت که مسموم شدی بوسیله دست آلوده یا غذا که از اونجاییکه مهرادی ما هرچیزی که زمینه دست میزنه و میخوره (جاروبرقی کوچولو) تشخیص مامانی دست آلوده بود خودتم که کلا هیچ وقت نمیخوابیدی تو این چند روز دراز میکشیدی و حال و حوصله بازی کردن نداشتی ولی خداروش...
18 اسفند 1392

تولد آرمین جون

سلام مهراد جون     چندوقتی هست که نتونستم برات بنویسم جون امتحان داشتم جند روز پیش خونه عزیرجون دیدمت راستی عکسات رو هم گرفته بودی خیلی خوشگل و ناز توی عکسها افتاده بودی عکسی که با ارمین و پویان گرفته بودی خیلی خوشگل شده بود راستی عکس تکی تو گذاشتم پیش عکس تولد آرمین و پویان بچه همش نگاه میکنن و میگن مامان عکس جیگر عمه هستش دلمون براش تنگ شده . امروز تولد 12 سالگی ارمین جون است 11 سال پیش ارمین جون ساعت هشت و نیم صبح روز 13 بهمن چشمهاش رو باز کرد و یه دنیای قشنگ برای من و عمو علی نشان داد ارمین اولین پسر ما و اولین نوه عزیز جون و پدرجون بود همانطور که شما کوچولوی خوشگل اولین نوه پسری هستی و ما شما رو خیلی خیلی دوست دار...
18 اسفند 1392

تولد آرمین جون پسر عمه آقا مهراد

سلام مهراد خوشگلم دیروز تولد آرمین جون بود از کیک ارمین چون برای شما هم آوردم خوردی دیشب عزیز جون و پدرجون و عموعباس با من خونه شما بودیم آرمین و پویان چون حالشون خوب نبود و هوا هم چند روزی است که خیلی خیلی سرد شده ( الان هم که دارم این مطلب را می نویسم داره برف خیلی قشنگی می باره )  نتونستن بیان راستی دیشب عکسی خوشگلت را که بابا امیرجون زده بود روی دیوار دیدیم خیلی خیلی ماشااله قشنگ و ناز افتادی . دیشب یادگرفته بودی دخ می کردی ( می زدی ) هی بهت می گفتم مهراد عمه را ناز کن شما یه دونه آزاد می زدی توی صورتم بعد حالت گریه در می آوردم شما هم صورتت را می گرفتی به حالت اینکه از کارت خجالت کشیدی بالاخره هز جا که شما هستی گل سرسبد...
18 اسفند 1392

مهراد فسقلی

مهراد فسقلی دو هفته دیگه تولدته از همین الان تبریک میگم عزیزم   تو گل پسر برا ما بامزه ترین و بهترین و شیطون ترین فسقلی دنیایی. بازی تو جارختخوابیو خیلی خیلی دوس داری و اسباب بازی جدید که میبینی بیشتر بازی میکنی و سرگرم میشی.   عشق خاله این عکسای یازده ماهگیته       بفرمایید گوجه راستی منم دندون دارم میتونم همه چی بخورم چقدر خوبه خدایا شکرت         البته اگه دوس دارین         اینطوری چطورم؟         الهی خاله فدای خنده های نازت بشه ...
18 اسفند 1392

دوازده ماهگی شیرین پسر

سلام به پسر گلم مهراد خیلی وقته برات چیزی ننوشتم آخه مریض شدی و منم غمگین و ناراحت خیلی واسم سخت بود غذا نخوردنت و .... بالاخره بعد از سه ماه انتظار و اذیت شدن مهراد سومین مروارید پسرم خودشو نشون داد 27 بهمن دندون بالا سمت راست و بعد از یکی دو روز دندون سمت چپ از لثه مهرادم جوونه کردند. بعد از دندونت بود که مریض شدی تنها اون چند روزو راحت میخوابیدی چون دیگه دندونات اذیت نمیکردن بعد از خوب شدنت بازم دندونای کناری شروع کردن به در اومدن شبا مثل همیشه خوب نمیخوابی و من و بابا ناراحت میشیم. بابا امیر میگه حاضرم تا صبح بالا سر مهراد بشینم تا راحت بخوابه و اذیت نشه ولی خب چه میشه کرد باید این روزارو  طی کنیم فکر کنم تا 2 سالگی شما که دندونات ...
18 اسفند 1392

عکسهای آتلیه 9ماهگی مهراد

پسرگلم مهراد جون 18آذر باهم رفتیم آتلیه هنگامه عکس بندازیم 2ماه بعد هم عکساتو تحویل دادند عکسهای خوب و قشنگی شدند هرچند که خیلی من و باباجون و عمه فریبا و .... سعی و تلاش میکردیم که عکسات قشنگ بشن. اون روز که رفتیم بارون میومد باباامیرم که حساس خیلی نگران بود که تو سرما نخوری انقدر منو هول کرد و گفت زود باش زود باش من یادم رفت پاپیونی که برای عکس با پوشکت خریده بودم روبزنم. خیلی دوست داشتم فایل اصلی عکسهاتو بذارم تو وبلاگت ولی متاسفانه فایل عکساتو ندادند بذارم تو وبلاگت مجبور شدم ازشون عکس بندازم اینم عکسهای ناز گل پسرم                     &nb...
18 اسفند 1392

تولد آقا مهراد

      سلام به گل پسرم     مهراد جان نفس بابایی کم کم داره یک سالت تموم میشه هفته بعد تولد یک سالگیت رو جشن می گیریم اگه بگم که زود گذشت دوروغ گفتم !!! تو این یک سال وجود نازنین شما گل پسر معنایی دیگه از زندگی رو به من و مامانی نشون داد بودنت به معنای واقعی زندگی شیرین ما رو شیرین تر کرد بازم همین جا خداوند رو شاکرم که فرشته کوچولویی به اسم مهراد به ما داده. این یک سال پر بود از روزا وشبهای خوب و بعضی وقتها بد!!! بد وقتی بود که مریض میشدی - یا روزای اولی که به دنیا اومده بودی و دل درد داشتی و گاهی وقتها تا صبح گریه می کردی الانم که داره دندونای نازت در میاد بعضی شبا خوب نمیخوابی ولی بابایی...
18 اسفند 1392