تابستان 93

گل پسر مامان سلام. امروز یک شنبه 26مرداد 93. مهراد شیطون خوابه و خونه آرومه آروم.فسقلی انقدر که دیر به دیر میام برات مطلب میذارم وقتی میخوام شروع کنم نمیدونم از کجا و چی بنویسم از بس که پسر شیطونی هستی و نمیذاری برات پست بذارم.

مهراد کوچولو یکم تغییر کردی از لحاظ اخلاق و ... انگاری لجباز شدی یه کاری رو بهت میگیم نکم سریع همون کارو انجام می دی برای من و بابایی خیلی عجیبه که این قدر عوض شدی ولی میرم تو اینترنت و در مورد بچه یک و نیم ساله مطلب میخونم تا ویژگی های بچه به این سن و بدونم و راحت تر کنار بیام و بتونم درست تربیت کنم. البته بگما این که میگن بچه وقتی به دنیا میاد تربیت شدس راسته چون بچه همه چی رو از پدر و مادر و اطرافیان یاد میگیره خلاصه امیدوارم چیزای خوبی یادت بدم و همیشه از خدا میخوام کمکم کنه بچه خوبی تربیت کنم تا انشاا.. تو آینده موفق باشه تا باعث خوشحالی و سربلندی من و بابا بشی. اشتها کم شده قبلا اندازه غذات مشخص بود و ساعتش و اینکه چی بهت بدم   ولی 10 روزی میشه که غذاهای قبلتو دوست نداری و کمتر میخوری اولش خیلی ناراحت میشدم ولی همه میگن بچه همین جوریه یه وقتی کم میخوره و ... دیگه مثل قبل اصراری به خوردن غذات نمیکنم میگم بذار هر وقت گرسنه شد میاد و غذا میخوره.

جدیدا عاشق سرسره شدی خودت از پله هاش بالا میری و سر میخوری بازم تند تند میدوی سمت پله ها و... خیلی ذوق میکنی. دیشب که از خونه مامان جون پیاده میرفتیم خونمون البته مهراد شیطون که سواره بود یعنی تو کالسکش نشسته بود به بابا گفتم یکم مهرادو ببریم پارک تا بازی کنه بابا گفت نه صبح باید برم سرکار ولی باز دلش نیومد ازت پرسید کجا بریم تو هم گفتی پا  خلاصه رفتیم پارک و پسر نازنینم کلی بازی کرد بعدش برگشتیم به خونه.

راستی پسرم دارم از پوشکم میگیرم خدارو شکر خوبه بعضی وقتا هم خراب کاری میکنی ولی باید تحمل کنم تا یاد بگیری

فدای گل پسرم بشم

آب میخوامممممم

این ماشینم بابا امیر شب عیدفطر برای مهراد عیدی خرید ولی بیشتر از اینکه سوارش بشی با خودت این ور و اون ور میکشی و میبری هر موقع ازت بپرسم کی برات خریده میگی بابا