پایان 6 ماهگی پسرگلم مهراد
نانازم نفسم جیگرم عسلم عزیزدلم امروز با مامان جون و رضادایی رفتیم واکسن ٦ماهگیتو زدیم. خیلی پسرناز نازی شدی گذاشتیم رو ترازو گریه کردی برای قدت و دور سرت هم همین طور غریبی می کردی دیگه وقتی واکسن زد که جیغت بلند شد من و مامان جونم باهات حرف میزدیم تا ساکت شی.
الانم لیلا خاله جون داره باهات بازی میکنه خیلی مهرادجونو دوست داره یعنی همه دوستت دارن تو هم ماشاله شیرین شدی بلا شدی ناز می کنی بعضی وقتا خجالت می کشی ریز می خندی خیلی بامزه می شی الهی مامان فدات شه خیلی برام عزیزی بازم مثل همیشه خداروشکر میکنم. عزیزم دیگه موند ٦ماه دیگه واکسن ١ سالگی انشاله بزنی. نانازم این عکستم عمو بهروز ازت گرفته و روش کار کرده اینجا ٣ ماه و نیم هستی بابایی هم این عکس صفحه موبایلشه میگه وقتی سر کارم همش نگاش میکنم فسقل بابارو.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی