آفتابگردون
دایی امید چند تا گل از گلخونه اورده بود اومدم کنار گلا ازت عکس بگیرم که دایی گلارو چید رو ی پارچه گفت مهرادو بذاریم بعد عکس بندازیم . مهرادی هم همش شیطونی میکنه و میخواد گلارو بذاره دهنش و مزه کنه آخه شکموی کوچولو همه چی که خوردنی نیست
بعد همه جمع شده بودن که حواستو پرت کنن و بخندوننت که حدود 20 تا عکس انداختیم که آقا کوچولوی ما تو دوتاش لبخند زده اونم وقتی بود که مامان مریمشو دید
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی