تولد باباجون
بابا امیر تولدت مبارک. دوستت دارم باباجون
امروز 14آذز 93 است و مامان مهراد کوچولو بعد از 1ماه بالاخره برای مهراد مطلب میذاره. عزیزدلم حسابی نفس شده و شیرین شده با کارایی که میکنه و شیرین زبونیاش دل مامانو حسابی میبره و خدارو به خاطر داشتنش شکر میکنم. انقدر دیر میام نمیدونم از کجا شروع کنم ولی دو تا از کاراتو میگم : یه روز بغلت کردم شیشه شیر بذارم چون من همیشه بغل کردنی و شیر دادنی پیش پیش میگم تا بخوابی و شیرتو بخوری وقتی شیشه رو گذاشتم تو دهنت یکم شیر خوردی بعدش با خواب آلودگی گفتی پیش پیش یعنی برات پیش پیش بخونم. خیلی شیرین بود.
یه بارم رفتم حموم یکسره منو صدا میکردی مامان مامان درو باز کردم میگم چیه پاتو میذاری تو که مثلا میخوای بیای تو حموم میگم بابا تو رو تازه برده تو تمیزی درو بستم بازم در میزنی باز کردم میگی مامان اه اه میگم تو تمیزی میگی مامان پی پی گفتم ای شیطون با هر نقشه ای هست میخوای بیای حموم
مهراد ماشین دوست:
وقتی مهراد با خاله مهدیه قائم باشک بازی میکنه:
عزیز دلم وقتی تخته بازی میکنه و حتما حتما باید زیر دستش بالش میذاره خیلی خنده داره مثل آدم بزرگا: