مهراد جون مهراد جون ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

خاطرات مامانی و مهراد

مهمون کوچولو

سلام مهراد عزیزم دو روزی با مامان مریم خونه ما مهمون بودین به خاطر شبکاری بابا امیر، با اینکه بعد از ظهر رفتین ولی  جات تو خونمون خیلی خالیه و دلمون برات یه ذره شده. امشب با مهدیه خاله و رضا دایی از شیرین کاریات می گفتیمو می خندیم. مثلا دوس نداری کسی بخابه و ببینی کسی خابه می ری چشماشو با دستت باز می کنی و صورت ماهتو می چسبونی به صورتش و می خندی تا طرف بی خیال شه و آقا مهراد دس از سرش برداره، تو هر اتاقی که می ری اول سراغ یه سری وسیله های ثابت می ری مثلا تو اتاق خواب سراغ سیم مودم و از پریز می کشیش تو آشپزخونه سراغ دکمه های فر بعدشم دکمه های ماشین لباسشویی تو پذیرایی هم با ضبط بازی می کنی شیطون و تو دل برو شدی حسابی راستی ماشی...
4 خرداد 1393

دهمین ماه گرد عسل خاله

سلام مهراد نازم امروز دهمین ماه گردته تبریک می گم خاله جونم الان بغل رضا دایی هستی و داری با دهن صدای هو هویا اه اه در می اری اگه بخای به کسی چیزی بفهمونی و صداش کنی اینکارو می کنی هر کسی از در بیاد اول دوس داری تو روبغل کنه و تا اینکارو نکنه به اون شخص نگاه می کنی عسلی دیگه، اخه میشه مگه کسی نخاد توروبغل کنه خاله فدات شه این عکسم همین الان به سختی ازت انداختیم انقد برات ادا دراوردم اخرش اومدی بغلم با تعجب نگام می کردی   خاله فدای دستات شه داری دس دسی می کنی با شعر خاله ...
18 اسفند 1392
1