مهراد جون مهراد جون ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

خاطرات مامانی و مهراد

پایان هفده ماهگی

عزیزدلم سلام. امروز شنبه 28ماه مبارک رمضانه و مهراد کوچولو با بابا جونی رفته خونه عزیزش مهمونی بالاخره وقت کردم برای گل پسرم مطلب بذارم از شیطونی ها و شیرین کاریاش تعریف کنم. اول از همه مثل همیشه خداروشکر میکنم بچه سالمی بهمون عطا کرده. مهرادی از خواب که بیدار میشه اولین چیزی که به مامان میگه یا آب میخواد یا میگه نانا منظور از نانا سی دی شعره که برات دو سه روزی مونده به تولد 1سالگی خریدم یه سی دی جشن تولد خاله ستاره و یه سی دی حسنی نگو یه دسته گل. سی دی تولدو زیاد دوست نداری ولی سی دی حسنی رو خیلی خیلی گوش میکنی و خوشت میاد انقدر زیاد که مامان خسته شدش اولای ماه رمضون بود با هم رفتیم دو تا سی دی از ترانه های خاله ستاره برات خریدم یه دونش ح...
4 مرداد 1393

عزیزدل عمه

(( سلام عسل عمه  )) چند روز بیشتر به عیدنمونده اگه بخوای با انگشتای کوچکتم بشماری می توانی فقط و فقط 9 روز دیگه امسال با تمام زیباییها و زشتیهاش تموم می شه و ما به سال 93 ، سال اسب که حیوانی نجیب و زیبا هست وارد می شویم امیدوارم سال 93 برای شما در کنار بابا و مامان سالی پر از خنده ، زیبایی و شادی باشه چند روزه پدرجون و عزیز و عموها بخصوص عباس عمو جون هوای شمارو کردن ولی چون خونشون رو برای خونه تکونی بهم ریختن نمی تونند از خونه تکون بخورن هی دارن می شورن و تمیز می کنند . منم خودم خیلی دلم برات تنگ شده بود دیروز به عمو علی تو راه خرید شب عید گفتم منو آورد جلوی خونه شما و من فقط شمارو جلوی در دیدم و شمارو خیلی بوس کردم و زود رفتم ....
24 اسفند 1392

شب یلدای خوشگل عمه

  سلام مهراد جون من عمه فریبا هستم امروز دوشنبه 2 دی سال 92 است امروز برای اولین بار تونستم وارد وبلاگ شما شده و برای شما مطلب بذارم اول از همه بگم که من و دو تا پسرام ( ارمین جون و پویان جون ) تورو خیلی دوست داریم دوم اینکه می خوام از اولین شب یلدای شما که با ما دور هم بودیم بنویسم که برای همیشه اولین شب یلدات یادت بمونه .شب قبل از شب یلدا ما باهم به تهران رفته بودیم تا برای عباس عمو که در شرف ازداوج است ( نامزد کرده ) برای عروس خانم ( فائزه جون ) مراسم شب یلدا را ببریم . شما اونجا فرزانه عمه و دوتا دختر خوشگلش ( سارا جون و سحرناز ) رو هم دیدی اونا هم تورو خیلی دوست دارن .بگذریم شب 30 اذرماه همون شب یلدا بابا امیرجون سرکار بود من...
18 اسفند 1392

زیارت امام رضا[ع]

سلام مهراد جان عزیز دل عمه امروز عمه با آرمین جون و پویان جون و عمو علی می خوایم بریم مشهد زیارت امام رضا (ع) ، ان شااله خدا قسمت شما عزیر هم کنه که با بابا امیرجون و مامان مریم جون برید زیارت چون بابا امیرمیگه میخواد اولین بار موهات رو مشهد کوتاه کنه وقتی قیافت رو بدون مو تصور میکنم خندم می گیره باید خوشگل بشی.امروز آرمین جون و پویان جون از راه مدرسه میان خونه شما قراره مامان مریم جون براشون ماکارانی درست کنه ((  چون مامانی شما ماکارانی رو خیلی خوشمزه درست می کنه )) از شما خداحافظی کنند عمه جون بعد از سرکار میاد تا خوشگل ترین و بامزه ترین و شیرین ترین برادر زاده دنیا را ببینه از آلان فکر میکنم که چون روز نمیبنمت دلم تنگ ...
18 اسفند 1392

دلتنگی عمه فریبا

سلام عزیز دل عمه الان که دارم این مطلب را برات می نویسم سر کار هستم چند روز است که ندیدمت و دلم به اندازه تمام دینا برات تنگ شده چند دقیقه پیش آرمین جون زنگ زده بود و می گفت که مامان قرار بود ما امروز از مدرسه به خونه مریم جون بریم و مهراد را ببینم ولی یادمون رفت می شه از سرکار اومدی بریم خونشون آرمین جون و پویان جون تورو خیلی خیلی دوست دارن گاهی پویان جون یک کوچولو به شما حس......میکنه که میبینه همه تحویلت می گیرن چون قبل از شما گل سرسبد خونه پدرجون ایشون بودن . شاید امروز بیام و شما را ببینم .فقط میگم خیلی دوستت داریم و می بوسیمت .   ...
18 اسفند 1392

بدون عنوان

سلام به آقا مهراد ختم پسرای خوشگل دنیا امروز عمه فرزانه با دوتا دخترای خوشگلش می خوان بیان تا شما را ببینن چون دلشون برای شما خیلی تنگ شده عمه فرزان چون تهران زندگی می کنه شما را کمتر از من می بینه و هروقت قزوین بیاد حتما باید شما زیارت کنه شاید ماهم با آرمین جون و پویان جون اومدیم . داشتم وبلاگ را نگاه می کردم دیدم بابایی امیر یه عکس خیلی خوشگل از قدیما گذشته که با عزیز جون و پدرجون مشهد انداخته بودیم خیلی دلم گرفت که دیدیم این همه برزگ شدیم و الان همه بچه های توی اون عکس دارن بچه های خودشان را بزرگ می کنن و به مشهد می برن . مهراد جون عمر خیلی زود می گذره سعی کن از همه لحظه های زندگی کنار بابا جون و مامان جونت لذت ببری چون توی یه چش...
18 اسفند 1392

تولد آرمین جون

سلام مهراد جون     چندوقتی هست که نتونستم برات بنویسم جون امتحان داشتم جند روز پیش خونه عزیرجون دیدمت راستی عکسات رو هم گرفته بودی خیلی خوشگل و ناز توی عکسها افتاده بودی عکسی که با ارمین و پویان گرفته بودی خیلی خوشگل شده بود راستی عکس تکی تو گذاشتم پیش عکس تولد آرمین و پویان بچه همش نگاه میکنن و میگن مامان عکس جیگر عمه هستش دلمون براش تنگ شده . امروز تولد 12 سالگی ارمین جون است 11 سال پیش ارمین جون ساعت هشت و نیم صبح روز 13 بهمن چشمهاش رو باز کرد و یه دنیای قشنگ برای من و عمو علی نشان داد ارمین اولین پسر ما و اولین نوه عزیز جون و پدرجون بود همانطور که شما کوچولوی خوشگل اولین نوه پسری هستی و ما شما رو خیلی خیلی دوست دار...
18 اسفند 1392