مهراد جون مهراد جون ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

خاطرات مامانی و مهراد

مهراد فسقلی

مهراد فسقلی دو هفته دیگه تولدته از همین الان تبریک میگم عزیزم   تو گل پسر برا ما بامزه ترین و بهترین و شیطون ترین فسقلی دنیایی. بازی تو جارختخوابیو خیلی خیلی دوس داری و اسباب بازی جدید که میبینی بیشتر بازی میکنی و سرگرم میشی.   عشق خاله این عکسای یازده ماهگیته       بفرمایید گوجه راستی منم دندون دارم میتونم همه چی بخورم چقدر خوبه خدایا شکرت         البته اگه دوس دارین         اینطوری چطورم؟         الهی خاله فدای خنده های نازت بشه ...
18 اسفند 1392

دوازده ماهگی شیرین پسر

سلام به پسر گلم مهراد خیلی وقته برات چیزی ننوشتم آخه مریض شدی و منم غمگین و ناراحت خیلی واسم سخت بود غذا نخوردنت و .... بالاخره بعد از سه ماه انتظار و اذیت شدن مهراد سومین مروارید پسرم خودشو نشون داد 27 بهمن دندون بالا سمت راست و بعد از یکی دو روز دندون سمت چپ از لثه مهرادم جوونه کردند. بعد از دندونت بود که مریض شدی تنها اون چند روزو راحت میخوابیدی چون دیگه دندونات اذیت نمیکردن بعد از خوب شدنت بازم دندونای کناری شروع کردن به در اومدن شبا مثل همیشه خوب نمیخوابی و من و بابا ناراحت میشیم. بابا امیر میگه حاضرم تا صبح بالا سر مهراد بشینم تا راحت بخوابه و اذیت نشه ولی خب چه میشه کرد باید این روزارو  طی کنیم فکر کنم تا 2 سالگی شما که دندونات ...
18 اسفند 1392

عکسهای آتلیه 9ماهگی مهراد

پسرگلم مهراد جون 18آذر باهم رفتیم آتلیه هنگامه عکس بندازیم 2ماه بعد هم عکساتو تحویل دادند عکسهای خوب و قشنگی شدند هرچند که خیلی من و باباجون و عمه فریبا و .... سعی و تلاش میکردیم که عکسات قشنگ بشن. اون روز که رفتیم بارون میومد باباامیرم که حساس خیلی نگران بود که تو سرما نخوری انقدر منو هول کرد و گفت زود باش زود باش من یادم رفت پاپیونی که برای عکس با پوشکت خریده بودم روبزنم. خیلی دوست داشتم فایل اصلی عکسهاتو بذارم تو وبلاگت ولی متاسفانه فایل عکساتو ندادند بذارم تو وبلاگت مجبور شدم ازشون عکس بندازم اینم عکسهای ناز گل پسرم                     &nb...
18 اسفند 1392

تولد آقا مهراد

      سلام به گل پسرم     مهراد جان نفس بابایی کم کم داره یک سالت تموم میشه هفته بعد تولد یک سالگیت رو جشن می گیریم اگه بگم که زود گذشت دوروغ گفتم !!! تو این یک سال وجود نازنین شما گل پسر معنایی دیگه از زندگی رو به من و مامانی نشون داد بودنت به معنای واقعی زندگی شیرین ما رو شیرین تر کرد بازم همین جا خداوند رو شاکرم که فرشته کوچولویی به اسم مهراد به ما داده. این یک سال پر بود از روزا وشبهای خوب و بعضی وقتها بد!!! بد وقتی بود که مریض میشدی - یا روزای اولی که به دنیا اومده بودی و دل درد داشتی و گاهی وقتها تا صبح گریه می کردی الانم که داره دندونای نازت در میاد بعضی شبا خوب نمیخوابی ولی بابایی...
18 اسفند 1392

برادر زاده عزیز تر از جونم مهراد جون

سلام به برادر زاده عزیز تر از جونم مهراد جون   مهراد خوشگل چند روز دیکه تولد شما عزیز هستش انگار همین دیروز بود که من از سرکار به بیمارستان دهخدا اومدم تا اولین مغز بادوم و عضو کوچولوی جدید از خانواده غفاری و لحظه زیبای چشم بازکردن شما به دنیا رو تماشا کنم اولین نفری که اجازه دادن بیاد پایین و شما را در دستگاه ببینه من و بابایی امیر بودیم لباسهای شمارا اوردیم و پرستار مهربون به شما پوشوند شما مثل برف سفید بودی و موهای طلایی قشنگت ( مثل خودم ) خیلی چهره شمارو زیباتر و جذاب تر کرده بود پدرجون با شنیدن خبر به دنیا اومدنت اشک تو چشاش حلقه زد همون لحظه عمه فرزانه هم از تهران زنگ زد و تلفنی از قیافه شما سوال میکرد که شبیه...
18 اسفند 1392